روضه و گریز معصوم دوم

روضه و گریز معصوم دوم

      علی (ع) عصابه (دستمال) مخصوصی داشت . هر گاه به جنگ بسیار سخت و عظیمی
      رهسپار میشد آن عصابه را به سر میبست .روزی امیرالمومنین (ع) نزد فاطمه (س)
      آمد و آن عصابه را طلبید . فاطمه (ع)گفت: کجامیروی ؟مگرپدرم میخواهد تو رابه
      کجا بفرستد ؟فرمود به سوی بیابان ریگزار میفرستد .حضرت فاطمه (س) ازخطر این
      سفر ومهرو محبتی که به علی (ع) داشت شروع کرد به گریه کردن .در همین هنگام
      پیامبر به خانه فاطمه (س) آمد و به فاطمه (س) فرمود :چرا گریه میکنی ؟ آیا
      میترسی که شوهرت کشته شود ؟ نه ان شاالله کشته نمیشود اینجا حضرت زهرا(س)
      اطمینان به شهادت علی (ع) ندارد ولی با این حال چنین گریه و بی تابی میکند .
      رسول الله هم به حضرت زهرا(س) اطمینان داد که شوهرت سالم بر میگردد امادلها
      بسوزد برای آن لحظه ای که عمه سادات با امام حسین (ع) وداع میکرد . حضرت زینب
      (ع) اطمینان داشت که دیدار آخر است ودیگر نمیتواند برادرش راببیند . بادست
      خود پیراهن کهنه ای را به جای کفن برای برادر آورد تا کسی به آن پیراهن رغبتی
      پیدا نکند و از تن برادرش بیرون نیاورد ؛اما وقتی عصر عاشورا وارد گودی
      قتلگاه شد دید بدن برادر بی سر و عریان است و جای سالمی در بدنش باقی نیست .
      حضرت زینب با زبان حال فرمود :

      ای گلم ای هر چه گل پیش تو خار
      زخم تو چون درد خواهر بیشمار
      جای سالم از چه در این جسم نیست
      باقی از این جسم غیر از اسم نیست
      گرچه سر تا پای تو بوسیدنی است
      لیک یکجا از برای بوسه نیست
      پای تا سر غرقه در خونی چرا
      آفتاب من غرق در خونی چرا


******************************************

 

      در شهادت امیرالمومنین (ع) قاتل فقط یک ضربه زد و فرار کرد . به علاوه از پشت
      و مخفانه بود ولی شهادت امام حسین در ملا عام بود . لشکریان و تماشا چیان
      همگی از مسلمین و نماز گزاران بودند و همه ریختن خون پسر رسول خدا را افتخار
      میدانستند . میزدند و میکشتند و قطعه قطعه میکردند و خود را پیروز میدانستند
      . ابن ملجم فرار کرد ولی آنان همانند قهرمانان که برای معرفی و شناخته شدن
      بالای سکوی قهرمانی میروند سر بریده ی امام حسین (ع) را بر بالای نیزه و آن
      را نشان جمعیت میدادند.
 
      راس تو را به روی نی هر چه نظاره میکنم
      سیر نمیشود دلم نگه دوباره میکنم
      هم سر تو بر سر نی هم سر اکبرت ز پی
      گاه نگاه سوی مه گه به ستاره میکنم
      به دختران خود بگو که گوشواره ها چه شد
      گریه به گوشواره نی به گوش پاره میکنم


******************************************


      امشب شب شهادت  اول  مظلوم عالم است . شب یتیمی حسنین (ع) زینب و ام کلثوم
      (س) است . امشب یتیمان کوفه دوباره یتیم میشوند . همه داغدار امیرالمومنین
      هستند . روی زمین همه جا گریه و ناله و زاری است اما امشب در عالم بالا چه
      خبر است ؟امشب شب ملاقات امیرالمومنین (ع) و حضرت زهرا (س) است ؛

      امشب علی با فرق تا ابرو شکسته
      بنشسته پهلوی گل پهلو شکسته
      با همسرش گوید که احوال تو چون است
      آیا هنوزم سینه ی تو غرق خون است
      با من بگو با درد پهلویت چه کردی
      با سوز و ساز و نار بازویت چه کردی
      با من بگو از کوچه و از ضرب سیلی
      کز ضرب سیلی صورتت کردند نیلی


******************************************

  

      حضرت علی (ع) شب تا سحر کوچه پس کوچه های شهر کوفه را قدم میزد و کیسه نان و
      خرما و خوردنی را به دوش حمل میکرد و سفره های خالی یتیمان را پر مینمود .
      اینطور امیرالمومنین به یتیمان و مردم کوفه لطف و محبت میکرد . این مردم و
      همان یتیمان کوفه به یمن یمن وجود امیرالمومنین بزرگ و بزرگ تر شدند . حالا
      میخواهند محبت و لطف امیرالمومنین را جبران کنند . چه کردند ؟ کاروان اسرای
      اهل بیت هنگام غروب پشت دروازه کوفه رسید . دستور رسید کاروان اهل بیت و
      لشکریان عمر سعد شب رابیرون کوفه بمانند و روز وارد شهر شوند تا همه مردم
      بتوانند اسرا را ببینند . در بیرون کوفه چند خیمه به پا کردند . عجیب اینکه
      عمر سعد و ماموران در میان آن خیمه ها به سر بردند و اسیران را در بیرون خیمه
      ها سکونت دادند . درآن شب انواع غذاهای گوناگون را از درون شهر برای لشکریان
      عمر سعد آوردند . اما بچه های امیرالمومنین همه با شکم گرسنه سر بر سنگ های
      بیابان گذاشتند ..

      آل علی به شام و کوفه روان شد
      با کاروان غصه و غم هم عنان شد
      از کوفه تا به شام نخوردند سیر شام
      آری شدند سیر و لیکن زجان شدند
      بر خوان روزگار در آن راه پر خطر
      آن بی کسان به خون جگر میهمان شدند

      پرتو تهرانی

******************************************

 

      معاویه در جنگ صفین آب را در اختیار گرفته بود و از استفاده ی لشکر
      امیرالمومنین (ع) ممانعت میکرد . امام حسین (ع) با گروهی از لشکر
      امیرالمومنین حمله کردند و شریعه فرات را باز پس گرفتند . بعضی از اصحاب
      گفتند : مثل خودشان مقابله به مثل کنیم و آب را بر روی آنان ببندیم ولی حضرت
      علی (ع) نپذیرفتند . با اینکه بدین وسیله می توانستند به راحتی بر دشمن غلبه
      پیدا کنند با این حال آب را بر روی آنان باز کردند؛ اما علی جان !کجا بودی
      کربلات ببینی آب را بر روی خاندان رسول خدا (ص) بستند . میهمان دعوت کرده
      بودند . رسم مهمان نوازی را هم تمام و کمال به جا آوردند . به جای قطره ای آب
      با تیر سه شعبه جواب علی اصغر (ع) رادادند ......

      این چه رسمی بود که در کرب و بلا
      میهمان را سر بریدند از قفا
      از چه اینگونه ملال انگیختند
      هیجده سر برسنان آویختند
      این چه رسمی بود درشام بلا
      سنگ بود و تهمت و طشت طلا
      معجر ما را به غارت برده اند
      جمله ما را اسارت برده اند
      آه یا جداصدایت میکنم
      از یزیدی ها شکایت میکنم
      این من و این لشکری بی واهمه
      آه ای مادر کجایی ،فاطمه


******************************************

     
     حسنین (ع) از دفن پدر بر میگشتند . نابینایی را دیدند . صحبت از فردی کرد که هر شب
      می آمده و به او کمک میکرده است . مشخصات آن فرد را داد . گفت: وقتی کنار من
      مینشست می فرمود :"مسکین ،جالس مسکینا،غریب جالس غریبا"در مانده ای با
      درمانده نشسته و غریبی همنشین غریبی شده است. حسنین (ع)فرمودند:ای مرد آن فرد
      پدر ما امیرالمومنین (ع)بوده ،دیگر منتظر او نباش...آمد کنار قبر علی (ع)دعا
      کرد و گریست و همان جا  از دنیا رفت. این یک نابینا بود که اینطور گریست و
      جان داد. یک نابینای دیگر هم جابر بود که تا دستش به قبر امام حسین (ع) رسید
      بیهوش شد و به روی قبر افتاد. وقتی به هوش آمد سه بار گفت : یا حسین ،بعد
      شروع کرد گریستن و روضه خواندن . یا ابا عبدالله (ع) چرا جواب حبیب را نمیدهی
      ؟آیا دو ست جواب دوست را نمیدهد ؟ بعد خودش جواب داد : چگونه جواب دهی در
      حالی که میان سر و بدنت جدایی افتاده است .

      گفت هرگز نشنیدم به جهان
      تن بی سر سخن آرد به میان
      خاصه آن کس که چو گل پرپرشد
      سر او زینت طشت زر شد
      وای بر من چه تقاضا دارم
      از چه رو خواهش بیجا دارم

      احد ده بزرگی

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







موضوعات مرتبط: امام علی(ع)
[ 25 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]